باز هم تکرار...
قصه همان است که بود...
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا...
و مسلمان را حیاتِ در خون است که معنا می شود...
و هر روز شمشیری و نیزه ای و تفنگی هست تا قلب مسلمان را نشانه بگیرد...
عشق محمد است که عاشق را سرخ میخواهد و بی سر...
معرکه ، سالهاست که فلسطین است...
گمان کردند اگر مروارید هایش به خاک بیفتد راه آسمان گم میشود...
نظرات شما عزیزان: